سحرگاه ۲۲ بهمن ۱۳۶۸ خبر از جنایتی هولناک و البته رشادت، فداکاری، جان فشانی و امانت داری یک بانکدار به تمام معنا بود که جان خود، همسر و ۲ فرزندش را در صیانت از بیت المال از دست داد تا برای همیشه تاریخ نام او در تاریخ استان همدان و بانک کشاورزی ایران در خاطرهها بماند.
شاید نسل جوان استان همدان به یاد نداشته باشد، اما نسلهای پیش از این خوب این جنایت هولناک و تکان دهنده و البته داستان جان باختن بانکداری وفادار، امین و جانفدا یعنی شهید عبدالرحمان نفیسی را خود به یاد دارند و سالهای سال پس از آن حادثه و جنایت وحشتناک همچنان اگر از خبرنگاران با سابقه حوزه حوادث رسانهها بپرسید، ماجرا چه بود، جزییات آن را یادآوری میکنند، همچنان که با گذشت بیش از ۳ دهه همچنان ماجرای سحرگاه ۲۲ بهمن در طبقه بالای شعبه بوعلی بانک کشاورزی در شهر همدان در یادها مانده است. اما یاد آن خاطره با تشریح و بازخوانی یک جنایت، باعث شده تا کمتر روی دیگر سکه آن ماجرا یعنی رشادت، امانتداری و وفاداری شهید نفیسی و خانواده تبیین شود.
قتل در سحرگاه بیست و دوم بهمن ماه
قتل در سحرگاه بیست و دوم بهمن رخ میدهد. ۳ سارق (۲ برادر یکی کارمند اخراجی و خطاکار شعبه بانک کشاورزی همدان و دیگری کارمند اخراجی شهرداری همین شهر به همراه خواهرزاده ۲۳ ساله شان) تصمیم به سرقت میگیرند و، چون نقاب شان میافتد به انتقام خشن و دلخراش و تکان دهنده دست میزنند. آنها تلفن و آژیر خطر شعبه بانک را قطع و نگهبان را با طناب در بند میکشند و به طبقه بالای شعبه میروند. جایی که عبدالرحمان نفیسی، رئیس شعبه بانک سکونت داشت.
ساعت نزدیک ۲.۳۰ دقیقه ۲۲ بهمن ۶۸ آنها لولای در را جداکرده و وارد خانه میشوند تا کلید خزانه بانک را به زور بگیرند و پول مردم را به سرقت ببرند. ابتدا نفیسی بیدار شده و با سارقان درگیر میشود و مدتی بعد با بالا گرفتن درگیری و سر و صدا، همسر و ۲ فرزند ۴ و ۱۲ ساله نگران و مضطرب از حادثه بیدار میشوند. عبدالرحمان قهرمان با چاقو مجروح میشود و سارقان برای آزار دادن و شکنجه او جهت تسلیم شدن، فاطمه طاهریان همسر جوان او که معلم بود را به همراه فرزندانش پیمان ۱۲ و ایمان ۴ ساله، به زیرزمین و خزانه شعبه میبرند و با تهدید و ارعاب از رئیس شعبه میخواهند تا خزانه را باز کند. شهید نفیسی در این شرایط سخت و پیچیده به سارقان خشن پیشنهاد میکند به جای دستبرد زدن به بیت المال، از اموال خود و خانواده اش ببرند، اما آنها نمیپذیرند و زمانی که سارقان متوجه میشوند هویت شان توسط رئیس شعبه شناسایی شده، سرقت خونین و قتلی فجیع را رقم میزنند. هم عبدالرحمان را، هم همسر معلم او را و هم ۲ پسر خردسالش را با سلاح سرد به قتل میرسانند و پس از سرقت شخص دیگری به نام حسین شکری، جانبار جنگ تحمیلی و متاهل و صاحب یک فرزند را به شهادت میرسانند.
البته تنها بازمانده از آن خانواده، دختر جوانی به نام بیتا بود که شب حادثه در خانه خاله خود میهمان بود. بیتا، ماند تا داستان آن فاجعه و ایستادگی پدر را روایت و قدرشناسی نه یک شهر بلکه استانی را به نمایندگی از کل ایران مشاهده کند. هرچند سنگینی آوار آن فاجعه بی سابقه، تا همیشه احساس میشود.
صبح آن روز خبر در شهر میپیچید و همدان در شوک و سوگ قرار میگیرد. خبر که به تهران میرسد، حساسیت اوج میگیرد و تلاش برای شناسایی و مجازات قاتلان جنایتکار شروع و آنها پس از چند روز شناسایی شده و اعدام میشوند.
یاد شهید نفیسی همیشه زنده است
آن خاطره تلخ، آن فاجعه بی سابقه در تاریخ بانکداری کشور و البته آن مقاومت یک بانکدار متعهد و اخلاق مدار و حافظ مال مردم در خانواده بانک کشاورزی همیشه زنده است و ۲۲ بهمن هر سال یاد و نام اش دوباره تکرار میشود. چرا که یادآوری ایثار و فداکاری و امانت داری شهید عبدالرحمان نفیسی در پاسداری از بیت المال، به یک سرمشق و الگوی بی بدیل میماند. تا جایی که شعبهای که در بالای آن خانواده نفیسی سکونت داشتند یعنی شعبه میدان آرمگاه بوعلی سینا شهر همدان در همان سال به یاد شهید نفیسی تغییر نام داده شد.
راز یک بانکدار شریف و متعهد
او در سال ۱۳۵۰ به استخدام بانک کشاورزی شعبه دزفول درآمد و سال ۱۳۶۶ یعنی پس از ۱۶ سال خدمت، صداقت، مسئولیت پذیری و البته شایستگی به عنوان رئیس شعبه میدان آرامگاه بوعلی سینا، به همراه همسر و ۳ فرزندش راهی این شهر میشود و چه کسی تصور میکرد او در نتیجه بالای همان شعبه، آخرین لحظات خدمت را با فدا کردن جان خود و خانواده اش به پایان ببرد و آرام بگیرد. سالها بعد، ابوالفضل شادمانی سرگروه آن روزهای حسابرسی بانک کشاورزی در استانهای ایلام، کرمانشاه، کردستان و همدان گفت: بعد از قتل آقای نفیسی به علت فشار روحی ۲ ماه همدان را ترک کردم چرا که وقتی وارد شعبه شدم، با جسد بدون سر رئیس بانک مواجه شدم و …
او شهید نفیسی را یک انسان به تمام معنا میداند و میگوید: در نامهای به وی نوشته بودم یکی از کارمندان را جریمه کنید، اما وی خودش را به جای کارمندش جریمه کرده بود.
گفته شده هنگامی که سارقان از وی کلید خزانه بانک را میخواستند، پاسخ میدهد من و فرزندانم را بکشید، اما در امانت بیت المال خیانت نمیکنم و کلید را نمیدهد و این نشان میدهد که شهید از مدیران لایق و با شرف بانک بوده است.
داغ همیشگی و نام جاودان
هرچند آن اتفاق هولناک سحرگاه ۲۲ بهمن ۶۸ داغی همیشگی برای بیتا تنها بازمانده از خانواده شهید نفیسی است،
بیتا نفیسی بعدها در کتابی با نام بیتا روایت میکند: فداکاری پدرم قابل تحسین است. امانت داری و وظیفه شناسی باعث شد از جان خود و خانواده اش بگذرد. مادرم در شب حادثه فقط ۳۵ سال داشت و پدرم ۴۲ سال. برادرانم پیمان و ایمان ۱۲ و ۴ سال داشتند. من هم ۱۶ سالم بود. اما بیتا تحصیل را ادامه میدهد تا هم آرزوی پدر و مادر را برآورده سازد و هم یاد آنها را زنده نگه دارد تا جایی که در دانشگاه تهران قبول میشود و با معرفی مصطفی رحماندوست، شاعر معاصر ایرانی با همسر آینده اش ازدواج و نخستین میوه این ازدواج پسری است که بیتا به یاد برادرش نام پیمان را برایش انتخاب میکند.
در ماجرای بانک کشاورزی همدان مهم این است که فردی برای انجام وظیفه حاضر شد از جان خود و خانواده اش بگذرد و مقاومت کند، اما وقتی قاتلین اعدام شدند، گویی که ماجرا تمام شدهاست. او میافزاید: آنچه بیشتر مرا آزار میدهد این است که ما در تاریخ و گذشتهمان قهرمانهایی را داریم که آدمهای کمی نبودند، به ویژه وقتی خودمان را جای آنها قرار میدهیم، اما این افراد خیلی زود فراموش میشوند.
اما یاد شهید نفیسی و خانواده او همیشه در تاریخ بانک کشاورزی ایران زنده میماند و او به راستی الگوی یک بانکدار وفادار، خادم و امانت داری است و نام اش جاودان خواهد ماند.